هدف این وبسایت این است که متن رایگان خطابهها و ویدیوی آنها را در سراسر جهان در اختیار شبانان و میسیونرها قرار بدهد، بخصوص برای کشورهای جهان سوم که در آنها فقط چند دانشکده الهیات یا مدرسه دینی ممکن است باشد یا اصلأ وجود نداشته باشد.
متن مکتوب این خطابهها و ویدیوها را هر ماه حدود یک و نیم میلیون رایانه در بیش از ۲۲۱ کشور از آدرس اینترنتی www.sermonsfortheworld.com دریافت میکنند. صدها نفر دیگر هم ویدیوی آنها را در یوتیوپ تماشا میکنند ولی زود از آن دست میکشند و به وبسایتمان مراجعه میکنند. یوتیوپ افراد را به وبسایتمان هدایت میکند. متن دستنویس خطابهها هر ماه به ۴۳ زبان و به ۱۲۰ هزار رایانه ارائه میشود. این خطابهها از حق چاپ برخوردار نیستند، در نتیجه واعظین میتوانند بدون گرفتن اجازه از آنها استفاده کنند. همچنین صدها ویدیو از موعظههای دکتر هایمرز و شاگردانش موجود است. لطفاً اینجا را کلیک کنید تا ببینید که چطور میتوانید بصورت ماهیانه با مبالغ اهدایی خود در این امر خطیر یعنی گسترش انجیل به تمام جهان حتی ملل مسلمان و هندو به ما کمک کنید.
هر وقت برای دکتر هایمرز مطلبی مینویسید، همیشه کشور محل زندگی خودتان را قید بفرمایید. ایمیل دکتر هایمرز rlhymersjr@sbcglobal.net میباشد.
دیدن یا ایمان آوردن؟SEEING OR BELIEVING? دکتر ر. ل. هایمرز خطابهی موعظه شده در کلیسای باپتیست لس آنجلس "با وجود اینکه تا به حال مسیح را ندیدهاید او را دوست دارید و با اینکه اکنون هم او را نمیبینید به او ایمان دارید و با شادی عظیم و پر شکوه که غیر قابل توصیف است شادمان هستید و نتیجه نهایی ایمان شما این خواهد بود که جانهای خود را نجات میدهید" (اول پطرس ۹-۱:۸). |
پطرس برای مردمی سخنرانی کرد که هرگز عیسی را ندیده بودند. وقتی روی زمین بود هیچوقت او را ندیده بودند. با اینحال توسط او نجات پیدا کرده بودند. تعداد زیادی عیسی را وقتی روی زمین بود دیدند. با این وجود آنها نجات پیدا نکردند. میتوانیم همان چیزی را که اسپارژن گفت با اطمینان بگوییم – "دیدن به معنی ایمان آوردن نیست، ولی ایمان آوردن به معنی دیدن است." این عنوان یکی از خطابههای اسپارژن بود. این خطابه بر اساس همین آیه مورد نظر ما قرار گرفته. خطابه اسپارژن را برای شما بطور ساده شده بیان میکنم.
I. اول، دیدن به معنی ایمان آوردن نیست.
لازم نیست بخش عمدهای از کتاب مقدس را بدانید که به این مطلب برسید. در سرتاسر چهار انجیل مردانی بودند که عیسی را دیدند. او را دیدند ولی به او ایمان نیاوردند. یهودا اسخریوطی یکی از شاگردان عیسی بود. ولی یهودا به عیسی ایمان نداشت. یهودا به مدت سه سال از عیسی پیروی و متابعت کرد. با عیسی زندگی کرد. با عیسی غذا خورد. در نام عیسی ارواح ناپاک بیرون کرد. درباره عیسی موعظه کرد. عیسی را از نزدیک و صمیمانه میشناخت. عیسی حتی او را بعنوان دوستش خطاب میکرد. ولی یهودا به عیسی ایمان نداشت. به این دلیل برای سی سکه نقره به او خیانت کرد. به این دلیل بود که رفت و خودش را حلق آویز کرد و به جهنم رفت. شاگردان دیگر هم بهتر از او نبودند. آنها هم به عیسی ایمان نداشتند. به آنها گفته بود که به اورشلیم میرود و عذاب میکشید و جان خودش را از دست میدهد. "اما شاگردان از این همه، چیزی نفهمیدند و این سخن برای ایشان نامفهوم بود و درک نمیکردند که درباره چه چیز صحبت میکند" (لوقا ۱۸:۳۴). تا وقتی بر آنها ندمید به عیسی ایمان نیاوردند (یوحنا ۲۰:۲۲). تومای شاگرد حتی بعد از این هم به عیسی ایمان نیاورد! آنها برای سه سال با عیسی زندگی کردند. ولی به او ایمان نداشتند. هیرودیس پادشاه او را دید، ولی به او ایمان نیاورد. پیلاطوس او را دید ولی به او ایمان نیاورد. فریسیها او را دیدند که معجزات انجام میدهد، ولی به او ایمان نیاوردند. صدوقیان و یهودیان یونانی با او حرف زدند، ولی به او ایمان نیاوردند. جماعت عظیمی از مردم را غذا داد و او را دیدند که معجزات انجام میدهد. ولی بیشتر آنها هم به او ایمان نیاوردند. در واقع کسانی که وقتی او روی زمین بود و او را دیدند به او ایمان آورده باشند تعدادشان زیاد نبود! واقعا کسی نبود! این یک حقیقت باورنکردنی است! آنقدر باورنکردنی که یوحنای رسول درباره آن نوشت. یوحنا گفت، "او به قلمرو خود آمد ولی متعلقانش او را قبول نکردند" (یوحنا ۱:۱۱). تنها یک عده کم یعنی به اندازه انگشتان دست که عیسی را روی زمین دیدند به او ایمان آوردند.
از این حقیقت میدانیم که "دیدن به معنی ایمان آوردن نیست." با اینحال بعضی از شما که امشب در اینجا هستید فکر میکنید که اگر میتوانستید او را ببینید به او ایمان میآوردید. شاید این را قبول نکنید، ولی این یک حقیقت است. به این دلیل است که میخواهید چیزی "حس" کنید تا برای شما ثابت بشود که عیسی واقعی است. دنبال یک "احساس" یا یک آیه کتاب مقدس میگردید که وعدهای در آن داده شده باشد. شما میتوانید یک احساس را بفهمید. میتوانید یک وعده کتاب مقدس را ببینید. ولی نمیتوانید عیسی را ببینید. این بهانه شما برای ایمان نیاوردن به او است. این بهانه شما برای اعتماد نکردن به او است. این بهانه شما برای باور نکردن او است. بهانهای برای نجات پیدا نکردن است. ولی به شما میگویم، "دیدن به معنی باور کردن نیست." احساس کردن چیزی به معنی باور کردن آن چیز نیست. تکرار وعده کتاب مقدس به معنی ایمان داشتن به آن نیست. دیدن یک معجزه به معنی ایمان آوردن نیست. تمام بیایمانانی را که به آنها اشاره کردم آیات انجیل را میدانستند. همه آنها عیسی را دیدند. تقریبا همه آنها عیسی را در حال انجام معجزات دیدند. با اینحال به او ایمان نیاوردند. و بیشتر آنها مردند و به جهنم رفتند چون هیچوقت به او ایمان نیاوردند، با اینکه بارها او را دیدند!
اشعیا نبی درباره عیسی صحبت کرد. اشعیا گفت، "ما او را خوار شمردیم و طرد کردیم" (اشعیا ۵۳:۳). یادداشت بارنز میگوید،
او خوار شد... نجات دهنده از سوی فریسی ها و صدوقیها و رومیها مورد تحقیر و تمسخر قرار گرفت. در هنگام حیاتش بر روی زمین چنین بود و در مرگش هم هنوز چنین بود؛ و از آن زمان، نام و شخص او به کرات مورد بیحرمتی قرار گرفته است.
از سوی مردم طرد شد... این عبارت پرمعنایی است و کلمات آن بازگو کنندهی تمام تاریخ بشر در رابطه با طرز برخورد با نجات دهنده است. عنوان "طرد شده [از سوی] آدمیان" بیانگر تمام تاریخ حزن و اندوه است؛ طرد شده از سوی یهودیان، ثروتمندان، بزرگان و فرهیختگان؛ از سوی اکثریت مردم از هر طبقه و سن و مقام.
مجموعه توضیحات و تفاسیر پالپیت میگوید،
او را خوار شمردیم. بخشی از تحقیر کردن آدمیان در کم توجهی کردن به تعالیم او و بخشی دیگر در طرز رفتارشان با او در شب و روز پیش از مصلوب کردنش نشان داده شد. او را طرد کردیم، یعنی مردم او را ترک کردند... خداوند ما در هیچ زمانی بیش از یک "گله کوچک" نداشت. حتی آنها هم، "برگشتند و دیگر با او همراه نشدند." بعضی ها فقط شب هنگام پیش او میآمدند. تمام "حاکمان" و مردان بزرگ خودشان را از او جدا کردند. دست آخر حتی رسولانش "او را رها کرده گریختند."
تقریبا تمام کسانی که عیسی را وقتی روی زمین بود دیدند، خوار شمرده و طرد کردند. آیا شما با آنها فرق میکنید؟ اگر بازگشت نکردید، درست مثل آنها هستید! او را تحقیر و طرد میکنید. صورتتان را از او برمیگردانید. درست مثل کسانی هستید که وقتی او را روی زمین دیدند طرد کردند! او را دیدند. صدای او را شنیدند. با اینحال به او ایمان نیاوردند. دیدن به معنی ایمان آوردن نیست!
II. دوم، ایمان آوردن به معنی دیدن است!
"با وجود اینکه تا به حال مسیح را ندیدهاید او را دوست دارید و با اینکه اکنون هم او را نمیبینید به او ایمان دارید و با شادی عظیم و پر شکوه که غیر قابل توصیف است شادمان هستید و نتیجه نهایی ایمان شما این خواهد بود که جانهای خود را نجات میدهید" (اول پطرس ۹-۱:۸).
مردمی که روی سخن پطرس در این آیه با آنهاست هیچوقت عیسی را روی زمین ندیدند. با اینحال به او اعتماد کردند و توسط او نجات پیدا کردند! چرا با اینکه او را ندیده بودند، صدای او را نشنیده بودند و هرگز او را لمس نکرده بودند به او ایمان آوردند؟ اصلاحگر بزرگ کالوین به این سوال جواب داد. کالوین گفت، "هیچ انسانی هرگز قادر نخواهد بود... با قدرت درک و فهم خودش ایمان بیاورد تا اینکه خداوند بوسیله روح القدس [او را] تصحیح کند و شکل تازهای به او عطا کند."
همان روح القدس حالا میتواند ایمان به عیسی را به شما عطا کند. همین حالا – با اینکه نمیتوانید عیسی را با چشمان خودتان ببینید. همان روح القدس میتواند شما را به حضور عیسی بیاورد – با اینکه نمیتوانید تماس با جسم او را احساس کنید.
اولین نقطه تماس با عیسی محبت است. متن آیه مورد نظر ما میگوید، "با اینکه تا به حال مسیح را ندیدهاید او را دوست دارید." محبت عیسی به طرق مختلف برای ما پیش میآید. وقتی من شروع به رفتن کلیسا کردم، قوم و خویشهایم من را مسخره کردند. عیسی را هم مسخره کردند. میگفتند، "چطور ممکن به او ایمان داشته باشی؟ برای تو چکار کرده؟" ولی هر چه بیشتر به عیسی خندیدند، من بیشتر او را محبت میکردم. در کلیسای من هم بچههای بد وجود داشتند. جوکهای کثیفی درباره اینکه مادرش باکره نبود میگفتند. میگفتند که عیسی یک حرامزاده بود. او را مسخره میکردند. ولی هر چه بیشتر اینکارها را میکردند، من بیشتر او را محبت میکردم.
در موقع عید قیام که بیشتر به عیسی فکر میکردم بیشتر هم از او خوشم میآمد. بخاطر رنجی که روی صلیب کشید او را دوست داشتم. از فکر میخهایی که به دست و پاهایش فرو میرفت نفرت داشتم. نمیدانستم چرا اینکار را با او کردند. ولی احساس همدردی و ناراحتی عمیقی برایش میکردم.
من پسر تنهایی بودم. پدر و مادری بالای سرم نبودند که من را خوشحال کنند و احساس امنیت به من بدهند. پس به تنها بودن عیسی هم فکر میکردم – که دوستی نداشت که به او آرامش بدهد – پس او را دوست داشتم. فکر میکردم، "حتی اگر کسی نباشد که تو را دوست داشته باشد ای عیسی، من تو را دوست خواهم داشت!" و این عشق و محبت او نسبت به من بود که جانم را رهانید و نجات داد. روزی که نجات پیدا کردم سرود چارلز وسلی را میخواندند. هر بند و قافیهای با کلماتی تمام میشد که قلبم را میشکست. "ای محبت عجیب، چطور ممکن است، که تو، ای خدای من، باید بمیری." محبت عجیب، چطور ممکن است، که تو ای خدای من، باید بمیری."
عیسی خدا در جسم انسان بود. آنها خدای من را به چوب زمخت صلیب به میخ کشیدند. "ای محبت عجیب." و این قلب من را شکست. من به او اعتماد کردم. من از طریق محبتش نسبت به من، با او برخورد کردم – و از طریق محبت خودم نسبت به او.
فکر نمیکنم هیچکس از افرادی که در اینجا هستند جان کیگن را یک جوان سوسول صدا کند. شما جان را بخاطر توانایی و شخصیتش تحسین میکنید. جان با هر ذره وجودش در برابر مسیح مقاومت میکرد. هیچیک از چیزهایی که در اتاق استنطاق به او گفتم تحریکش نکرد. او میگفت، "فکر تسلیم کردن خودم به دست عیسی آنقدر به من اضطراب میداد که برای مدتی که ابدیت بنظر میرسید اینکار را نکردم. عیسی جانش را بخاطر من داد. وقتی من دشمن عیسی بودم، او رفت که بخاطر من مصلوب بشود و من تسلیم او نشدم. این فکرها من را داغون میکرد. دیگر نمیتوانستم جلوی خودم را بگیرم. باید به عیسی میرسیدم. در آن لحظه خودم را به او سپردم و با ایمان پیش او رفتم... احتیاجی به احساس کردن نداشتم. مسیح را داشتم!... چطور عیسی باید من را محبت کرده باشد و این بیارزشترین گناهکار را ببخشد. مسیح زندگیاش را بخاطر من داد و به این دلیل من هر چه دارم به او میدهم... عیسی نفرت و خشم من را گرفت و بجای آن عشق به من عطا کرد."
اسپارژن بزرگ هیچوقت جان کیگن را ملاقات نکرد. ولی طوری نوشت که انگار جان را میشناخت. اسپارژن گفت، "دست آخر اینکه دیدن همه چیز نیست – دیدن باید یک عامل بیرونی باشد – فکر کردن درباره عیسی، درک کردن و متاثر شدن با آن است که نکته اصلی تماس است. بنابراین، عشق و محبت برای مسیح تبدیل میشود به یک وسیله واقعی وصلت، یک رابطه قویتری برای به هم وصل شدن نسبت به یک تماس ظاهری... محبت باعث میشود که نجات دهنده برای دل ما واقعی جلوه کند... بنابراین تماسی که محبت بین مسیح و جان شما ایجاد میکند واقعیتر از هر چیزی که بتوانید لمس یا احساس کنید." "با وجود اینکه تا به حال مسیح را ندیدهاید او را دوست دارید."
اما متن مورد نظر ما نقطه تماس دیگری با عیسی به ما ارائه میدهد – "با اینکه اکنون هم او را نمیبینید به او ایمان دارید." "به او ایمان دارید." اینجا دوباره این حقیقت که میتوانید بدون دیدن عیسی به او ایمان بیاورید یادآوری میشود. "با اینکه اکنون هم او را نمیبینید به او ایمان دارید و با شادی عظیم..." ایمان دارید! ایمان دارید! کسانی که پطرس برای آنها نوشت هیچوقت عیسی را نشناخته بودند. هیچگاه او را لمس نکرده بودند. صدای او را هیچوقت نشنیده بودند. ولی او را میشناختند! "با اینکه اکنون هم او را نمیبینید به او ایمان دارید." "با اینکه شما او را نمیبینید به او ایمان دارید."
هلن کلر کاملا نابینا و ناشنوا بدنیا آمد. زنی به نام ان سولیوان به هلن کلر یاد داد که چطور حرف بزند. داستان شگفتانگیزی است. وقتی پسر کوچکی بودم شنیدم که هلن کلر در رادیو یک سخنرانی داشت. اگرچه از زمان بدو تولد کاملا ناشنوا بود، به عیسی ایمان داشت! شما هم میتوانید به عیسی ایمان بیاورید – حتی اگر نتوانید او را ببینید یا صدای او را بشنوید!
ایمان آوردن به عیسی باعث میشود که با او در تماس باشید. محبت و ایمان هر دو نقاط مشترک و تماس با عیسی هستند. محبت و ایمان ما را با نجات دهنده متحد میکنند. ”با وجود اینکه تا به حال مسیح را ندیدهاید او را دوست دارید و با اینکه اکنون هم او را نمیبینید به او ایمان دارید و با شادی عظیم.“ ”با اینکه اکنون او را نمیبینید به او ایمان دارید!“
به خانم امیزابالاگا که پیانیست کلیسای ما است گوش کنید. ایشان خانم حساسی هستند. به چیزی که گفته میتوانید اعتماد کنید.
به مسیح اعتماد نمیکردم. ”عیسی“ فقط یک کلمه بود، یک آموزه یا کسی که میدانستم زمانی وجود داشته ولی خیلی دور بود. بجای تلاش برای رسیدن به مسیح، بدنبال حس یا نوعی تجربه عملی بودم.
دیر هنگام در شبی متوجه شدم که عیسی بخاطر من جانش را داد. آن شب [به او] در حالیکه در باغ جتسیمانی بود و تحت فشار گناه من ناله میکرد و عرق میریخت فکر کردم. [در ذهنم] مسیح مصلوب شده را دیدم. به قربانی در حال خونریزیاش و اینکه بخاطر طرد کردنش توسط من سوراخ سوراخ شده بود [فکر میکردم]. ولی همچنان به او اعتماد نمیکردم. هنوز به آن إحساس اطمینان کسب کردن گیر داده بودم.
دکتر هایمرز شروع کرد به موعظه کردن از غزل غزلهای سلیمان در باب دوست داشتنی بودن مسیح. در حالیکه گوش میکردم، مسیح برای من بیشتر و بیشتر دوست داشتنی شد. شروع کردم به احساس ترحم و دلسوزی کردن. این آیه به گوشم خورد، ”ای محبوبه من و ای زیبایی من برخیز و بیا“ (غزل غزلها ۲:۱۰). حس کردم که مسیح با من حرف میزند، من را صدا میکند که پیش او بروم.
میدانستم که همه تجربیاتی که در زندگی کرده بودم، بیچارگیها، ناامیدیهای زندگی، سرد و تهی بودن دنیا و فشار خرد کننده گناه به این خاطر بوده که خدا من را دوست داشته و مجبورم میکرده که بتوانم نیازم به عیسی را ببینم.
رفتم تا [بعد از خطابه دکتر هایمرز را ببینم]. یک دیوار از گناه انگار جلوی من کشیده شد – دیواری از شرارت در قلبم، افکار شریر ذهنم و انکار بیوقفه عیسی. نمیتوانستم دیگر بیشتر از آن تحمل کنم. باید مسیح را بدست میآوردم. باید خونش را بدست میآوردم. روی زانوهایم افتادم... بجای عقب نشینی از عیسی، ترسیدن از یک بازگشت قلابی دیگر یا اشتباه کردن یا به درون خودم نگاه کردن و وارسی احساساتم یا کورمال کورمال دور خودم در تاریکی چرخیدن که همیشه اینکار را میکردم، با ایمان به مسیح نگاه کردم... او گناهانم را در خون گرانقدرش پاک کرد؛ فشار سنگین گناه را از روی من برداشت! من را بخشید و از تمام گناهم عفو کرد.
حالا او قهرمان و ناجی و خداوند من است! بارها بعد از آن برای کمک گرفتن، برای قوت گرفتن و برای محافظت پیش او رفتم. همانطور که آن آهنگ معروف میگوید، ”رحمت زندگیام را دوباره نوشت./ رحمت زندگیام را دوباره نوشت./ در گناه گمشده بودم/ اما عیسی زندگیام را دوباره نوشت.“ حالا آنقدر خوشحال میشوم که میبینم عیسی یکنفر دیگر را نجات میدهد. نمیتوانم آن رضایت و آرامشی که از بخشیده شدن گناه ناشی میشود را ابراز کنم... آرزو میکنم همه کسانی که مثل من تقلا میکنند بتوانند بخشودگی عیسی را تجربه کنند! انجیل که قبلا اینقدر بی رمق و ملال آور بود، حالا برای من هیجان انگیز شده است و وقتی خطابهای درباره عیسی میشنوم قلبم مملو از شادی و قدردانی میشود. خدا را شکر که من را به سمت پسرش عیسی هدایت کرد. فقط میتوانم با پولس رسول همراه بشوم و بگویم، ”خدا را برای بخشش غیر قابل توصیف او سپاس بگوییم“ (دوم قرنتیان ۹:۱۵)!
دوستان عزیز، من خودم هیچوقت معنی ”خوشی“ را نفهمیدم تا اینکه با مسیح آشنا شدم. من در طول زندگیام در سختیها و آزمایشات زیادی افتادم. آدمهایی که به آنها اعتماد کردم من را خیلی ناامید کردند. تنها بودم و ناراحتی زیاد تجربه کردم. شبهای زیادی ساعتها راه رفتم. ”غم و اندوه آرام و شدید“ تنهایی و بدون داشتن دوست را حس کردم. کسی بودم که شب را آشنای خودم کردم. ولی همیشه عیسی من را از این دورههای غم و اندوه عبور داده. حتی وقتی که حس کردم هیچکس دیگری من را نمیپذیرد، عیسی اینکار را کرده. ”همیشه به ایمان نهر را دیدم/ که از زخمهای تو جریان مییافت،/ محبت نجات بخش موضوع من بوده،/ و باید باشد تا وقتی که بمیرم./ و باید باشد تا وقتی که بمیرم،/ و باید باشد تا وقتی که بمیرم،/ محبت نجات بخش موضوع من بوده،/ و باید باشد تا وقتی که بمیرم.“ اگر هنوز گمشده هستید به این آهنگ دوست داشتنی گوش بدهید.
به هزاران طریق بیهوده سعی کردم
تا ترسهایم را تسکین دهم، امیدهایم را بنا کنم؛
ولی آنچه محتاجم، کلام خدا میگوید،
همواره عیسی است.
جان من شب است، قلب من آهنی است –
نمیتوانم ببینم، نمیتوانم حس کنم؛
برای نور، برای حیات، باید التماس کنم
با ایمان ساده به عیسی.
او مُرد، زنده است، حکومت میکند، شفاعت میکند؛
در تمام حرفها و اعمالش محبت است؛
همه اش نیاز گناهکار خطاکار است
تا ابد در عیسی.
(“In Jesus” by James Procter, 1913).
شاید بگویید، ”من متقاعد نشدم. شما درباره محبت و ایمان حرف میزنید.“ میگویید، ”من محبتی نسبت به مسیح ندارم.“ ”من به او اعتقادی ندارم. دعوی شما من را متقاعد نمیکند.“
پس باید به شما هشدار بدهم. روزی میآید که حرفهای خوش محبت و ایمان را نخواهید شنید. گوشهایتان سرد و مرده خواهد بود. حرفهایی درباره آرامش و بخشش برای شما نخواهد بود. همهاش در تاریکی ابدی جهنم بلعیده خواهد شد.
حالا به من گوش بدهید! قبل از اینکه خدا با خشم و قضاوت با شما صحبت کند. و خدا به شما میگوید، ”صدا کردم و تو اجتناب کردی.“
تنها چیزی که میتوانم به شما بگویم این است، آیا به مسیح اعتماد میکنید؟ حالا اینکار را میکنید؟ همین امشب؟ من نمیتوانم کار دیگری انجام بدهم. نمیتوانم شما را مجبور کنم به عیسی اعتماد کنید. اینکار را باید به دست خدا بسپارم. خدا با قوتش قلبهای زیادی را باز کرده که به عیسی اعتماد کنند. شما بین کسانی نشستهاید که خدا آنها را به سمت عیسی کشیده. خدا خواسته که آنها را به سمت عیسی جذب کند. اگر او شما را جذب نکند، من کار دیگری نمیتوانم انجام بدهم. اگر خدا شما را انتخاب نکرده که نجات پیدا کنید، من کار دیگری نمیتوانم برای شما انجام بدهم. اگر شما یکی از انتخاب شدگان نباشید، من نمیتوانم کار دیگری برای شما انجام بدهم.
ولی اگر خدا امشب با قلب شما حرف زده، مسیح را دریابید. حالا او را بپذیرید. شما که بیشتر از هر کسی به عیسی نیاز دارید، حالا بیایید و به او اعتماد کنید. همه چیزهایی که گفتم هیچ خیری برای شما نخواهد داشت مگر روح خدا آنها را در قلبتان بکار ببرد. دعا میکنید که مثل کسانی که پطرس در این آیات با آنها صحبت کرد به عیسی اعتماد کنید. ما دعا کردیم و از خدا طلبیدیم تا کاری را که برای جان کیگن، امی زابالاگا و کسانی که اطراف شما هستند انجام داد، برای شما هم انجام بدهد. باشد که خدا امشب از بین ما افرادی را انتخاب کند. باشد که شما پیش عیسی بیایید، به او اعتماد کنید و برای همیشه با خون فدیه دهندهاش نجات پیدا کنید. آمین.
هر وقت برای دکتر هایمرز مطلبی می نویسید، همیشه کشور محل زندگی خودتان را برای ایشان قید بفرمایید، در غیر اینصورت نمی تواند به شما جواب بدهد. اگر این خطابه شما را برکت داد، دکتر هایمرز می خواهد اینرا از طرف شما بشنود، ولی وقتی برای دکتر هایمرز می نویسید به او بگویید که اهل چه کشوری هستید. ایمیل دکتر هایمرز این است (اینجا را کلیک کنید) rlhymersjr@sbcglobal.net می توانید به هر زبانی برای دکتر هایمرز بنویسید، اما اگر می توانید به زبان انگلیسی بنویسید. اگر می خواهید با پست برای او بنویسید، آدرس او چنین است: P.O. Box 15308, Los Angeles, CA 90015. می توانید با شماره تلفن ۰۴۵۲-۳۵۲ (۸۱۸) با او تماس بگیرید.
( پایان موعظه)
شما می توانید موعظه های دکتر هایمرز را هر هفته در اینترنت به این آدرس بخوانید
www.sermonsfortheworld.com
روی "موعظه ها بفارسی" کلیک کنید.
متن دستنویس این خطابه ها از حق چاپ برخوردار نیست. شما می توانید بدون اجازه دکتر هایمرز از آنها استفاده
کنید. اما تمام پیامهای ویدیویی دکتر هایمرز و تمام ویدیوهای دیگر کلیسای ما، از حق چاپ برخوردارند و فقط با
گرفتن اجازه قابل استفاده هستند.
سرود تک نفره پیش از خطابه توسط آقای بنجامین کینکید گریفیت:
“In Jesus” (by James Procter, 1913).
طرح کلی دیدن یا ایمان آوردن؟ SEEING OR BELIEVING? دکتر ر. ل. هایمرز "با وجود اینکه تا به حال مسیح را ندیدهاید او را دوست دارید و با اینکه اکنون هم او را نمیبینید به او ایمان دارید و با شادی عظیم و پر شکوه که غیر قابل توصیف است شادمان هستید و نتیجه نهایی ایمان شما این خواهد بود که جانهای خود را نجات میدهید" (اول پطرس ۹-۱:۸). I. اول، دیدن به معنی ایمان آوردن نیست، لوقا ۱۸:۳۴؛ یوحنا ۱:۱۱؛ ۲۰:۲۲؛ II. دوم، ایمان آوردن به معنی دیدن است! غزل غزلهای سلیمان ۲:۱۰؛ |